فروشگاه – ذخیره کردن اختصاصی داخلی شجاع خلیل زاده

فروشگاه – ذخیره کردن: اختصاصی داخلی شجاع خلیل زاده ekhtesasi dakheli shojae khalil zadeh varzeshi-Football iran – bartar Football iran

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز Uncategorized گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    طناز طباطبایی | سینماگران | سینمایی | فیلمنامه | طباطبایی | سینمای | فرزند | سینما | زندگی

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها 

    طناز طباطبایی در فیلم ویلایی ها نقش بازی کرده است که کارگردان آن منیر قیدی است و حال و هوایی خاص را در فیلم بوجود آورده هست. منیر قیدی کارگردان «ویلایی ها» اعتقاد است بعضی ساخت فیلم جنگی را مختص به خودی ها می دانند و به بقیه به نوعی میگویند شما حق ندارید درمورد جنگ فیلم بسازید.

    نخستین ساخته سینمایی منیر قیدی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد، فیلمی که با عنوان دفاع مقدس ساخته شده٬ ولی اینبار از زاویه نگاهی متفاوت به این عنوان پرداخته هست. «ویلایی ها» با عنوان نقش زنان و همسران رزمندگان در دوران ۸ سال دفاع مقدس چند هفته اي است که پخش شده.

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    این فیلم در جشنواره فیلم فجر در هشت رشته نامزد دریافت جایزه شد که در رشته هاي برترین بازیگر نقش مکمل زن، برترین جلوه هاي بصری و استعداد درخشان فیلم اول نیز پیروز شد گروه تحریریه سایت را کسب کند. گرچه جشنواره حاشیه هاي زیادی را هم جهت این فیلم منیر قیدی رقم زد.

    طناز طباطبایی یکی از بازیگران مهم این فیلم است که در نقش سیما ظاهر شده است و بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته. او چالش هاي ایدئولوژیک این نفش را از جذابیت هاي فیلمنامه «ویلایی ها» و شخصیت سیما میداند که برایش سخت ولی شیرین بوده هست.

    طناز طباطبایی | سینماگران | سینمایی | فیلمنامه | طباطبایی | سینمای | فرزند | سینما | زندگی

    کیوان کثیریان: در سینما ژانری به نام جنگ داریم که از ژانرهای خوشگل سینما هست، به این علت که آن تنشی که در آن وجود دارد این توانایی را می دهد که درام در آن بافایده شکل بگیرد. الگوی همیشگی درام که به نوعی به آدم بدها و آدم بافایده ها و دعوای بین انها تقسیم می شود در جنگ خیلی راحت اتفاق می افتد و این تنش جهت تماشاگر قشنگ می شود.

    جنگ هاي مختلفی هم دستمایه ساخت فیلم در سینما قرار گرفته هست، جنگ ویتنام، جنگ هاي جهانی وکه هنوز هم به آن ها پراخته می شود.

    جنگ این توانایی را دارد که داستان هاي زیادی در خودش جای دهد و اینجور که در سینما میبینیم هیچ وقت تمام نمی شود و هر وقت که شما درمورد به عنوان نمونه جنگ جهانی اول یا جنگ جهانی دوم فیلم می بینید با وجوهی اخیر از جنگ، داستان هاي آن و آدم هایش مواجه میشوید.

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    در جنگ ما که اتفاقا طول زیادی هم دارد و 8 سال اتفاق افتاده و تا حدودی هم جنگ ایدئولوژیکی بوده هست، به یک سرزمین حمله اي شده است و یک سری افراد از سرزمین ارزش دفاع می کنند. به نظر من همین مسئله مایه هاي نیرومند دراماتیک دارد و به نظر می آید که این جنگ هم از آن موضوعاتی باشد که بشود از آن داستان هاي زیادی درآورد.

    اما نوع پرداخت سینمای ما به جنگ طوری بوده است که هم اکنون بعد از حدود سی سال یا کمتر از آخر جنگ، سینمایش بین سینماگران خیلی خوشگل نیست و احساس می شود جنگ تمام شده است و خیلی از آن قبل و هر چه هم که قرار بود گفته شود درمورد آن گفته شده است هست.

    طناز طباطبایی | سینماگران | سینمایی | فیلمنامه | طباطبایی | سینمای | فرزند | سینما | زندگی

    به نظر من شاخصه «ویلایی ها» بی توجهی به همین توصیه هست، یعنی پیدا کردن یک سری زاویه و آدم اخیر در جنگ و خلق کردن یک داستان اخیر از همین جنگ، داستانی که در آن رزمنده نداریم، اگر هم داریم در حد خیلی جزئی است و اساسا خط مقدم و اسلحه هم نداریم. ولی آدم هایي را داریم که شاید در سینمای ما در حوزه جنگ کمتر دیده شده است اند

    و این آد م ها اتفاقا وجوه دیگری هم دارند که در جنگ کمتر دیده شده است است مانند عشق، عشق یک زن به یک آقا و برعکس در شرایطی که طرف برابر غایب هست. این هم یکی از وجوهی است که در «ویلایی ها» پررنگ شده است و به نظر من درست به آن پرداخته شده است هست.

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    آدم هایي که شما در این فیلم زیر ذره بین تان گرفتید معمولا در سینمای جنگ ما غایب اند، یعنی در سینمای جنگ ما معمولا زن ها حضور ندارند اگر هم دارند در حد این است که رزمنده مان مرخصی می آید تا زن و فرزند اش را ببیند و بر گردد. گرچه موارد دیگری هم داریم که ناقض حرف من باشد

    اما در مجموع این سینما خیلی سینمای مردانه اي هست. بخش دیگر حضور زنان هم در این حد است که به عنوان نمونه مربا درست کنند و جهت جبهه بفرستند یا در یک سری از فیلم ها مانند همین یک، دو و سه هایي که ساخته شده است به سخره و خنده آمیز با زن ها برخورد شده است هست.

    این قصه با این آدم ها و این روابط، ارتباط زن ها با هم، ارتباط زن و شوهری در شرایطی که شوهر نیست و زن ها یک جایی مستقر میباشند که ما خیلی با آن آشنا نبودیم که در وقت جنگ ما چنین وضعیتی هم وجود دارد که یک سری از زن ها در ویلاهایی منتظرند و یا کمک میکنند.

    چطور به وجود آمد و چگونه به این قصه رسیدید ؟ دغدغه هاي آدم هاي جنگ و نه لزوما خط مقدم، بلکه آدم هایي که با جنگ درگیرند و در یک شرایط و فضای به شخصی قرار دارند از کجا شکل گرفت؟

    منیر قیدی: من قبل از این که بخواهم بگویم چطور این قصه را پیدا کردیم و به آن رسیدیم، می خواهم درمورد توصیه اي در حرف هاي شما که به نظرم در این اساس مهم تر است موضوعی را بگویم. در این سال ها به عقیده من یک خط کشی در حوزه فیلم هایي که با جنگ ارتباط پیدا می کنند به وجود آمده است و فضا به شکل خودی و غیرخودی تقسیم شده است هست.

    یعنی در واقع همۀ کس اجازه ندارد که در این حیطه فیلم بسازد و نقطه نظرات خودش را بگوید. همین باعث شده است نگاه ها تکراری و کلیشه اي بشود. من فکر میکنم اگر این نگاه ها برداشته شود که چه کسی خودی است و میتواند وارد این مرز شود و چه کسی نمی تواند، اتوماتیک وار باعث ورود نگاه ها و ایده هاي اخیر از جنگ که تا به حال دیده نشده است می شود.

    وقتی هر کس از زاویه نگاه خودش به جنگ نگاه می کند یک نظر و ایده دارد و همین مسئله یک سری مسئله را حل می کند، نه این که بگوییم شما حق ندارید درمورد جنگ حرف بزنید و محرم نیستید. انها «به زعم خودشان خودی ها» نزدیک سی سال است که از جنگ گفته اند، متاسفانه تعداد زیادی ارزش را به شکلی خیلی بد گفتند و یک تعداد چندان هم تکراری شده است هست. به همین علت جوان هایمان حوصله ندارند آن قصه ها را دوباره بشنوند.

    اما در مورد شکل گیری قصه «ویلایی ها» باید بگویم، یکی از دوستان من خودشان مدتی در چنین منطقه اي زندگی می کردند یک خاطره اي جهت من تعریف کردند که همان جرقه نخست را در ذهن من زد و باعث شد من فکر کنم چه موقعیت عجیب غریبی را می توان به عکس کشید. من خودم هم یک سری خاطرات از وقت جنگ دارم. اصولا خاطراتی که مربوط به دهه شصت می شود جهت ما جزو ماندگارترین خاطرات هست.

    مثلا ممکن است از خیلی از خاطرات دهه هشتاد را یادمان نیاید ولی شرح دهه شصت در خاطرمان هست. از طرف دیگر همان طور که گفتم هر شخصی یک ایده و نگاه درمورد جنگ دارد.

    همین خاطره اي که آن زن جهت من تعریف کرد من را به قصه «ویلایی ها» رساند در حالی که بخش زیادی از خاطرات خودم را هم به همراه آوردم. به نظر من آن آدم ها و زن هایي که در آن مقطع در آن مجتمع و چه در جاهای دیگر در وقت جنگ حضور داشتند و کاری که از دستشان بر می آمده جهت جنگ انجام دادند حق ارزش نبوده که این همه ي سال دیده نشوند

    و توصیه مهم جهت من این بود که حداقل یک بار ما انها را ببینیم و نه این که مستقیما بخواهیم از انها قدردانی کنیم ولی بگوییم که ما شما را دیدیم و یادمان است که ما چه کارهایی انجام دادید و به نوعی سپاسگذارشان باشیم. گرچه نمیخواهم بگویم فقط این قضیه بوده، پشت این مسئله قصه اي هم وجود داشت که جهت من خیلی کشش و پتانسیل داشت.

    کثیریان: توصیه اي که به نظر می آید در سینمای جنگ خیلی مهم است و از جذابیت هاي این سینما به حساب می آید موضوعی به نام حماسه هست، یعنی یک کار بزرگی که انجام میشود و آدم را در جنگ تکان میدهد. در این عنوان میتواند ازخودگذشتگی و فداکاری و فدا کردن خود وجود داشته باشد که آخری در بخش حماسه به نظرم تکان دهنده هست.

    ولی همه ي این مباحث اکثر در خط مقدم اتفاق می افتد، به عنوان نمونه طرف خودش را روی مین می اندازد که همسنگرهایش بتوانند رد شوند یا به عنوان نمونه خودش را زیر تانک یا جلوی تیر قرار میدهد که افراد دیگری سالم بمانند. در این فیلم این اتفاق به این شکل نمی افتد و هر چیزی از فضای جبهه که درمورد اش حرف زده می شود را باید تجسم کنی چون آن را نمیبینی.

    در این میان فقط یک خودرو «هایس» است که رابط بین خط مقدم و منطقه اي است که زن ها در آن زندگی میکنند. ولی حماسه اي که از آن گفتم پشت جبهه اتفاق می افتد و یک از خودگذشتگی و فداکاری در زنان جهت این که مردان راحت تر بجنگند و این پشت گرمی را از نزدیک حس کنند و نه از شهر تهران، در این فیلم دیده می شود.

    این حماسه گاهی آدم را تکان می دهد که اینها هم زیر بمباران و در خطر میباشند ولی ترجیح میدهند از فاصله اي نزدیک از طرفشان حمایت بکنند. دراین باره هم توضیحی میدهید؟

    قیدی: اصلا جوهره مهم قصه همین مسئله بود، در واقع چیزی نبود من بخواهم خودم آن را به قصه اضافه کرده باشم. هنگامی که آن قصه را جهت من تعریف کردند جوهره مهم آن در واقع همین بود. حتی یکی از دیالوگ هاي فیلم که دقیقا عین دیالوگی است که آن زن می گفتند، «برو این جا نمون، حیفه برو درست را بخون که در جواب گفته می شد

    حیف آن لحظاتی است که ما می توانیم کنار هم باشیم و نباشیم.» واقعیت این است که در حقیقت هم این از خودگذشتی یا حماسه اتفاق افتاده بود و خیلی بی صدا و بدون شعار و نمایش در چند موقعیت جغرافیایی دیگر همزمان این مسئله تکرار می شد.

    کثیریان: در قصه حداقل سه شخصیت وجود دارد که موازی هم پیش می روند گرچه با سه رنگ گوناگون که یکی از انها را زن طباطبایی بازی کردند. توصیه اي که فقط درمورد شما وجود دارد بعد دراماتیک شخصیتی است که بازی اش میکنید. این شخصیت حرکت دارد و از یک جایی به جایی حرکت می کند و وقایع دور و بر رویش تاثیر دارد. درمورد آن دو شخصیت دیگر واقعا اینجور نیست.

    انها به یک موضوعی اعتقاد دارند و به آن هم عمل میکنند و تا آخرش هم همینطور میباشند. ولی شما یک آدم دیگری هستید که وارد میشوید و ناثیر شرایط روی شما نمود دارد. نمیگویم متحول می شوید، چون نمیدانم متحول میشوید یا نه، آن تحول هم برایم خوشگل نیست. من بار دوم هم که فیلم را دیدم باز هم احساس نکردم

    تغییر این شخصیت نقطه گذاری شده است است که به عنوان نمونه از این نقطه شیب شروع شود و شما عوض کردن کنید. این مسئله آن قدر زیرپوستی است که هنگامی که به خودتان می آیید که این عوض کردن را می بینید. از این نظر به زعم من این نقش مسئله تر از دو نقش دیگر بود. درمورد این عنوان شما برایمان بگویید.

    طناز طباطبایی: اتفاقی که افتاد این بود که من فکر می کردم در چنین فیلمنامه اي ما شخصیتی را داریم که ساز مخالف نمی زند چون نیامده چیزی را از زندگی که در جریان است بر هم بزند، او فقط می خواهد بیاید حق خودش را بردارد و برود و به هیچ کس هم کاری ندارد. ولی ما در این فیلم با فردی مواجه می شویم که اساسا در حوزه جنگ کسی مانند او با این ایدئولوژی را ندیدیم.

    ما هیچ وقت آن مخالف خوانی که به عنوان نمونه بگوید من نمی خواهم این جا زندگی کنم، نمیخواهم فرزند هایم در جنگ بزرگ شوند و می خواهم فرار کنم و بروم، اصلا به من چه که بمانم را ندیده بودیم. کسی هم نمیتواند به او حرفی بزند، همان طور که خیلی از آدم ها هم بوده اند که وقت جنگ فرار کرده اند و رفته اند و پناهنده شده است اند. این مسئله نه فقط در کشور عزیزمان ایران در همه ي جای دنیا اتفاق افتاده یک تصمیم کاملا شخصی هست.

    اتفاقا من بعنوان بازیگر از این زاویه این فلیمنامه را خیلی دوست داشتم که در آن طرح مسئله اي می کنیم و دو ایدئولوژی را روبه روی هم میگذاریم و بدون این که بخواهیم بگوییم کدام بهتر است و یا قضاوت کنیم، هر شخصی از زاویه دید خودش راجع به این مسئله و عنوان حرف بزند و محق هم باشد. در نهایت به ما هم آن حماسه جنگ اکثر اثبات میشود.

    ما اگر این مهره را برداریم یک جای کار می لنگند، آن ها مشغول زندگی خودشان میباشند و ممکن است ما تحت تاثیر قرار بگیریم ولی با یک ایدئولوژی مخالف مواجه می شویم متوجه می شویم که اینها چه از خود گذشتگی میکنند، در صورتیکه انها هم می توانند این واکنش‌ها را در پیش بگیرند و فرار کنند و بروند

    من در وقت جنگ نه خانواده شهید داشتم و نه با خانواده شهدا در ارتباط نزدیکی داشتم. به همین علت فکر می کردم این زاویه دید من هست، منی که اگر در وقت جنگ در این سن و سال بودم شاید همین رویه را گزینه می کردم و این مسئله برایم یک کشف و شهود داشت و چالشی به حساب می آمد که به خودم بگویم این شخصیت می آید و زندگی میکند و می ماند و در راه این ماندن چه اتفاقاتی جهت او می افتد که تصمیم به ماندن و ادامه دادن میگیرد.

    از یک منظر دیگر «ویلایی ها» برایم خیلی فیلمنامه مدرنی بود جهت این که فکر میکردم از دید روانشناختی به کاراکترها و شرح نگاه کرده هست. آلبوم این قضایا جهت من خیلی قشنگ بود به علاوه این که درست است که این کاراکتر ممکن است چیزی را در قصه جلو نبرد ولی اگر این مهره را از بین بردن میکردیم آن اتفاقی که هم اکنون در فیلمنامه افتاده نمی افتاد و من فکر میکنم حضور این آدم بدون این که فعال باشد و یا کار عجیبی انجام بدهد باز تاثیر خودش را در قصه دارد.

    عبارات مهم : طناز طباطبایی – سینماگران

    کثیریان: منظور من هم همین توصیه بود که تغییری که جهت این شخصیت اتفاق می افتد درونی هست…

    طباطبایی: بله دقیقا، این بینابین بودن جهت من خیلی مهم بود، این که باید روی لبه تیغ راه رفت و نقش را درآورد. این مسئله جهت بازیگر خیلی سخت و گرچه خیلی خوشگل هست.

    کثیریان: قطعا همینطور است و طبیعتا شما در حوزه تکنیک در فیلمنامه جهت خودتان نقطه گذاری هایي کردید که از این لحظه به بعد یک تغییری در خودتان به وجود بیاید. ولی مهم این است آن کاری که شما کردید را ما نفهمیدیم و کشف اش نکردیم و به نظر من امتیاز بازی شما در این فیلم همین توصیه هست.

    طباطبایی: توصیه مهم اش جهت خود من هم دقیقا این جا بود که ما در وقت جنگ هم می شنیدیم که فلان جا را بمباران کردند و یک عالمه مردند، ولی این تاثیر آن قدر نبود، شاید می گفتیم خدا رو شکر که منزل ما بمب نخورد. ولی فکر میکنم هنگامی که آدم در شرایط قرار می گیرد تازه متوجه میشود که چه اتفاقی افتاده.

    قیدی: من هم توصیه اي را در این بحث بگویم، اصلا قرار نبود که سیما خیلی هم دچار تحول شود. او در واقع به علت تاثیر شرایطی که در آن قرار میگیرد به درکی از موقعیت میرسد.

    کثیریان: دقیقا منظور من هم این بود که سیما همان آدمی که ابتدا به محوطه وارد شده است نیست ولی عوض کردن هم میکند…

    قیدی: دقیقا همینطور هست، همان طور که زن خیری و عزیز هم دیکر آن آدم ها نیستند.

    کثیریان: ولی عوض کردن سیما به نسبت محسوس است چون با یک ایدئولوژی و نشانه دیگر آمده است و به یک نتیجه دیگر رسیده هست. انها با همان نشانه که آمده اند یک نتیجه اي بهشان تحمیل شده است هست، به عنوان نمونه این که شوهرش شهید شده است است و دست خودش هم نیست که چنین اتفاقی برایش افتاده. ولی او باز هم مسیرش را ادامه میدهد.

    آن ها هم ممکن است که از یک جای دیگر عوض کردن کرده باشند یا اصلا چنین چیزی هم اتفاق نیفتاده باشد، ولی ما نمی بینیم. چیزی که جهت ما مرئی است عوض کردن سیماست.

    اگر موافق باشید از این بحث فاصله بگیریم و درمورد توصیه دیگری که به نظر من در فیلم یک مقدار در چشم می زند صحبت کنیم. حضور آن اتومبیل هایس خیلی مکرر است و از یک جایی این تعداد حضور این خودرو به نظر چندان شده است هست.

    طباطبایی: ما یک سری کد در فیلمنامه داشتیم، کدهایی مانند این که شب هایي که عملیات می شد که زن ها دعا امن یجیب می خوانند و یا ما صدایی را از جایی می شنیدیم و دقیقا فردای آن وقت است خبر شهادت ها می آید. در نتیجه این رفت و آمدها حساب شده است بوده.

    کثیریان: قطعا این رفت و آمدها هر وقت کارکرد خودش را دارد، یک بار کارکردش آوردن آن ماسک هاي ضد شیمیایی هست، یک بار در عشق آن دو جوان نمود پیدا میکند و … ولی می خواهم بگویم تنظیم دوز آمدن و رفتن این اتومبیل به عهده شما«قیدی» هست. حتی این هایس می تواند ده بار دیگر هم بیاید و کارهای دیگر انجام دهد

    اما تنظیم اش در فیلمنامه به شکلی که در چشم ما نزند بعنوان این که باز این هایس آمد که حالا یا خبر شهادت آورده یا نیاورده بر دوش کارگردان بوده. هنگامی که تعداد این رفت و آمدها چندان میشود اثرش کم میشود و آن تاثیری که باید نامه بگذارد یک مقدار تضعیف می شود.

    قیدی: از یک مقطعی که این اتفاق چندان می شود عملیات شکل گرفته هست. ولی ما همه ي وقت هم نمی خواستیم یک غافلگیری داشته باشیم، خوشحال بار اول و دوم می خواستیم که این اتفاق جهت تماشاگر بیفتد که به عنوان نمونه بگوییم حالا منتظر باش و ببین شوهر کدام یک از زن ها مرده است ولی دفعه هاي بعدی قصدمان این نبود.

    ما میخواهیم بگوییم این آینده آتی همۀ این زن هاست. این تکرار از آن شکل نخست اش دفعه هاي بعد خارج می شود و با تکرار میگوییم نفر بعدی فلانی و فلانی هم میتوانند باشند و این آینده مشمول بر همه ي این زن ها می شود.

    طباطبایی: اگر اجازه بدهید یک پرانتز در این بحث باز کنم، اتفاقی که می افتد این است که تکرار باعث انتظار میشود، مفهوم مهم فیلم به نظر من انتظار است و هنگامی که یک مسئله به شکل روتین مدام تکرار میشود آدم اکثر منتظر یک اتفاق می شود و ما داریم این را نشان میدهیم که این تکرارها باعث میشوند

    که در آن انتظار فجایع بهشان انتقال یافته شود. من فکر میکنم این تکراری که شاید گاهی خسته کننده هم باشد جهت نشان دادن دوز انتظاری است که این زن ها می کشند و انتظار کشنده اي هم هست.

    کثیریان: اساسا وجود این خودرو هایس در این فیلم یکی از نکاتی است که فکر می کنم به یاد می ماند. این اتومبیل شئ و موجود غیرجانداری است که تبدیل به شخصیتی می شود که آن را در کنار سایر شخصیت ها می پذیرید و گرچه کارکرد هم دارد. منظور من تعداد رفت و آمدهایش بود که طبیعتا شما در مهندسی کردن این تعداد برنامه داشتید. من خروجی این عنوان راکه میبینم احساس می کنم که شاید می شد خلاصه تر باشد که گرچه این نظر من هست.

    قیدی: همانگونه که گفتید جهت ما هم این اتومبیل مانند یکی از شخصیت هاي مهم قصه بود. این توصیه را هم باید در نظر داشت که تنها عنصری که سکوت و روزمرگی این زن ها را در واقعیت و نه در خارج از قصه بر هم می زد همین حضور هایس بود.

    کثیریان: ولی به طور ضمنی ما منتظریم با ورود این هایس خبر شهادت آورده شود. حتی انتهای فیلم هم که من یک جایی نوشتم که خیلی دوستش ندارم، آخر فیلم را محتوم میکند و یک جاهایی کد اضافه هم می دهد که ممکن است این هایسی که آمده خبر شهادت به عنوان نمونه یک نفر دیگر را آورده باشد. به نظرم شاید می شد

    از این خودرو خلاصه تر و موثرتر بهره گیری شود. ولی اگر نظرتان این بوده که حضور این خودرو به اصطلاح روی اعصاب برود و مدام با آمدنش منتظر خبر شهادت شویم به این نشانه رسیدید.

    قیدی: آن زن ها یک زندگی در سکوت و فرساینده اي داشتند که فقط با ورود آن هایس می شکسته، فکر می کنم ما هم چنین قصدی داشتیم.

    طباطبایی: واقعا زنان در انتظار، آن هم انتظاری که خوشایند نیست؛ جهت این که آخر هاي تلخی را با خودش همراه دارد، خیلی شرایط مشکل دارند.

    کثیریان: در سکانس آخر که خودرو هایس در بزرگراه می آید، من را از این جهت راضی نکرد که احساس کردم شما به جای این که آینده سیما و عوض کردن او که به نظرم محور پررنگ تر فیلم است برایتان مهم تر باشد آمدید سراغ این عنوان که شوهر او زنده می ماند یا نمی ماند. موضوعی که اصلا به نظرم مهم نیست.

    قیدی: اتفاقا جهت من هم مهم نبود.

    کثیریان: ولی آن هایس آخر که می آید کد اضافه اي است که وجود دارد و این پرسش را جهت بیننده به وجود می آورد که این هایس حالا دیگر چه می خواهد.

    قیدی: بعد از این که زن خیری می رود و سیما می ماند اصلا دیگر آینده سیما جهت من مهم نبود.

    طباطبایی: هایس آخر همان زندگی روتین زنان آنجاست که در همان تناوب باز ادامه پیدا می کند.

    کثیریان: آن قدر این قضیه تکرار شده است که ما میدانیم باز هم می آید و به نظرم این تاکید شاید اضافه باشد. چون وظیفه سیما در آن صحنه که چراغ خاموش میشود روشن می شود.

    قیدی: این تاکید شاید جهت این باشد که به عنوان نمونه یک نفر دیگر مانند عزیز و فرزند ها آمده باشد. شاید این را میگوید که یک عده این مکان میروند و عده دیگر جایگزین می شوند و این ماجرا همچنان ادامه دارد.

    کثیریان: خودتان چقدر با جنگ درگیر بودید؟ فرزند کجا هستید؟

    قیدی: من فرزند شهر تهران هستم ولی مقطع مهمی از زندگی ام از هفت- هشت سالگی تا پانزده- شانزده سالگی ام در جنگ گذشت.

    کثیریان: یعنی در جنوب بودید؟

    قیدی: نه شهر تهران و در محله شمیرانات بودم، مستفیم در ارتباط با جنگ نبودم ولی من چون در یک محله بزرگ شدم خیلی از همبازی هایم شهید می شدند. پسر همسایه، پسرعموی دوستم که اتفاقا خیلی هم بهمان نزدیک بودند. در محله ها قدیم ترها معمولا اینجور بود که فرزند هابا هم بزرگ می شدند و خیلی از فرزند هایي که آن موقع همبازی هاي ما بودند و خیلی هم با ما تفاوت سنی نداشتند شهید شدند، فرزند هایي که می رفتند و دیگر بر نمی گشتند.

    کثیریان: چون زن هاي درگیر جنگ جلوی دوربین شما میباشند بگویید با آن قشر چطور آشنایی پیدا کردید؟ چون ارتباط هایي که ما در فیلم می بینیم خیلی درست است و به نظرم خیلی بافایده درآمده. معمولا مسئله اي که در سینما بافایده درمی آید ریشه در تجربه شخصی افراد دارد.

    قیدی: این عنوان هم بر میگردد به همان محله اي که من در آن رشد کردم. به عنوان نمونه منزل هایي که در انها با همسایه هایمان زندگی می کردیم مانند همان ویلاها بود، هیچ کس در منزل اش روی کس دیگری بسته نبود. به عنوان نمونه پسر همسایه مان که شهید می شد ما مدام با آن خانواده در ارتباط بودیم و در من در جمع هاي این چنینی رشد کردم.

    فکر می کنم خیلی از مناطق هم اینجور بود و هنوز همۀ چیز اینقدر دیوارکشی نشده بود و درها هنوز قفل نشده بود و شکل ارتباط ها هم تفاوت میکرد. ضمن این که من از همان موقعی که فرزند بودم خیلی میدیدم، همین همین حالا هم از آن وقت ها خاطره اي را تعریف میکنم مادرم می گوید تو آن موقع کجا بودی که یادت است و این ماجراها

    کثیریان: توصیه دیگری وجود داردو به نظرم بد نیست درمورد اش حرف بزنیم درمورد سکانس هاي هوایی هست. به نظر می رسد بهره گیری تان از هلی شات هاي اخیر یک مقدار اکثر از حدی است که فیلم مورد نیاز دارد و من شخصا فکر می کنم کمی از این ماجرا هیجان زده بودید. تعدادش را هم خودتان بگویید…

    قیدی: علی رغم این که شما می گویید می شمارید من واقعا این سکانس ها را نشمردم ولی شاید یک مقدار هیجان زده بودم. ولی یکی دو از این سکانس ها را از همان روز اولی که مینوشتم می دانستم که اینها پلان هاي هوایی خواهد بود و از ابتدا به دنیال مفهوم اش می گشتم. یکی دو تا از پلان هاي هوایی برایم حکم تجاوز به میهن را داشت،

    مانند آن پلانی که از اوج گرفته شده است و زن ها فرار می کنند. از روز اول من این را با چنین نیتی گرفتم. چون من تجربه پشت صحنه ار هم چندان داشتم یکی دو پلان دیگر هم به این شکل گرفته شد که فکر می کردم چون ما این تجهیزات را آوردیم حالا یک پلان دیگر هم بگیریم.

    کثیریان: بعد من درست فکر کردم…

    قیدی: گرچه نمی دانستم قرار است بهره گیری بشود یا نه. فکر می کردم حالا که پول را داده ایم یک پلان هم می گیریم که پولمان حرام نشود. «با خنده» بعد که سر مونتاژ رفتم و دیدم چقدر بافایده شده است از بعضی از آن ها بهره گیری کردم.

    طباطبایی: ما در اکثر پلان هایمان فرزند داشتیم، چون فرزند ها در آن منطقه همۀ وقت} بودند و حتی آفیش هم که نبودند سر صحنه بودند، زن قیدی می گفتند حالا که میباشند بعد می گیریم. ولی در این میان من باز می خواهم یک پرانتز باز کنم، جغرافیای این منطقه، عدم دسترسی این شهرک به بیرون و شرایط هوا آن هم یکی از شخصیت هاي این فیلم هست

    و جهت همین پلان معرفی اول بعد از این که هایس ورود می کند و بعد ما یک پلان از اوج داریم از ضرورت هاي است که باید وجود داشته باشد.

    کثیریان: درمورد آن سکانس هوایی که بمباران است و زن ها روی زمین میخوابند که اتفاقا چقدر هم بافایده درآمده، توصیه اي وجود دارد. فیلم شما یک فیلم واقع گراست ولی در یک یا دو صحنه چند هواپیما می آید و آن منطقه را به رگبار می بندد، در این صحنه ها آن عکس قشنگی که شما می خواستید را گرفتید ولی در این میان یا نظامی هایي که حمله می کنند

    خیلی ناشی اند که در بین این همه ي آدم که بمبارانشان می کنند یک خراش به کسی هم نمی افتد یا یک معجزه اي شده، در دو حالتش هنگامی که این سکانس تمام می شد باید اتفاقی افتاده باشد، یا همۀ بگویند عجب معجزه اي شد که یک نفر هم خراش به دستش نیفتاد. یا این که آن وسط بالاخره باید یک اتفاقی می افتاد و کسی آسیب میدید.

    قیدی: درمورد این سکانس چند مقاله وجود دارد، یکی این که ما اصلا از روز اول قرارمان این نبوده که کسی مجروح یا شهید شود، به این علت که آن یک فیلم دیگر است که درمورد زن هاي شهید یا مجروح جنگ حرف میزند. ما درمورد زن هایي صحبت می کردیم که اتفاقا نه هیچ هیچ کدام شهید می شوند و نه مجروح ولی آلام معنوی که آن ها میبینند

    ممکن است خیلی شدیدتر از جراحت فیزیکی باشد. کمایانکه همین هم اکنون هم خیلی هایشان مسائلی را دارند که از همان وقت همراهشان هست. اگر قرار بود ما کسی را در آن صحنه ها مجروح یا شهید کنیم فیلم مان فیلم دیگری می شد که ما اصلا نمی خواستیم به آن سمت برویم.

    کثیریان: منظور من فقط اتفاق است که صرفا در همان صحنه هاي طراحی می شد.

    قیدی: همان اتفاق هم در قصه ما نبود، ضمن این که به هر حال این اتفاق مجروحیت یا شهادت انها اینقدر مهم بود که اگر میخواست وحود داشته باشد نمی شد در حاشیه باشد و ما باید بهش می پرداختیم و نمی شد در حاشیه رهایش می کردیم. در واقع باید از ابتدا بنای فیلمنامه را بر این اساس می گذاشتیم

    که در این سکانس یک شخصیتی داریم که قرار است شهید شود و ماجراهای بعدی اش را هم داشته باشیم. ضمن این که ما کارکردی که از این سکانس می خواستیم این بود که سیما باید یک بار سیلی محکمی از جنگ می خورد، این کارکرد جهت من مهمتر بود تا این که بگویم کسی مجروح یا شهید شده است هست.

    از طرف دیگر خارج از ماجرای فیلمنامه این اتفاق ها بعضی ارزش حقیقی بود. اصلا بخشی از اتفاق هاي فلیمنامه حقیقی بود و بر اساس خاطرات زن هایي است که آنجا بودند.

    بر همین اساس در یک روز بخصوص این هواپیماها می آیند و چنین حمله اي اتفاق می افتد و حدود 50 هواپیما می آید و حدود 45 دقیقه اهواز را بمباران میکند و آنطور که خودشان میگفتند طولانی ترین وقت بمباران بعد از جنگ جهانی بوده است در واقعیت هم چنین معجزه اي رخ میدهد و هیچ اتفاقی جهت هیچ کس نمی افتد.

    فقط یکی از زن ها تعریف میکرد یک ترکش بغل پای پسرش خورده بوده. ضمن این که عراقی ها هنگامی که وقتی به آنجا حمله میکردند انگار با انها شوخی میکردند چون بمب مهم را جای دیگر می انداختند. اگر توجه کرده باشید تیرها به صورت ردیف می خورد یعنی کسی را نشانه قرار نمی دادند.

    کثیریان: دقیقا صحبت تان درست هست، ولی شما در مورد واقعه اي صحبت میکنید که آن قدر خاص بوده که به یاد شما مانده هست. ولی در فیلم شما اشاره اي به آن نمیشود.

    قیدی: درست هست، ولی واقعا اینجور نبوده که از دستمان در برود و بعدا بگوییم کاش یک نفر مجروح می شد که طبیعی تر باشد.

    کثیریان: منظور من این است که فیلمنامه خیلی بی تفاوت از این اتفاق بزرگ که پر از وحشت و تنش و استرس است رد می شود، انگار خیلی طبیعی است که این هواپیماها بیایند و بمباران کنند و انها هم می خوابند روی زمین و می روند و هیچ کس طوریش نمی شود و تعجبی هم ندارد. فیلم خیلی عادی با این اتفاق برخورد می کند. حتی یک دیالوگ هم گفته نمیشود که به عنوان نمونه چه شانسی آوردیم که کسی طوریش نشد.

    قیدی: شاید بعدش که در صحنه هاي دیگر زن ها دعا میخوانند در دلشان شکر میکنند. «با خنده»

    طباطبایی: ضمن این که گفته هاي عزیز که از حال و هوا و قیامتی که در بیمارستان به پا شده است بود و بعد که دوربین به آنجا می رود و ما همه ي اینها را میبینیم بخشی از نتیجه آن بمباران ها را نشان میدهد.

    کثیریان: زن قیدی اسم آقای عسگرپور بعنوان مشاور در فیلم آمده هست. احتمالا ایشان هم در بحث جنگ نظراتی دارند، اصلا مشاوره اي داشتید یا مانند خیلی از اسم هاي دیگر که می آید و اساسا همدیگر را نمی بینند سوری بود؟

    قیدی: آقای عسگرپور در مرحله نخست و قبل از این که کار به مرحله ساخت برسد تهیه کننده کار بودند منتها چون گرفتاری داشتند و نتوانستند ادامه بدهند در سمت مشاور به ما کمک کردند و در حقیقت اکثر کمک هایشان هم در مرحله فیلمنامه و قبل از شروع فیلم برداری بود.

    کثیریان: شما فارغ از سابقه آشنایی که با آقای ملکان دارید، فیلمساز اول به شمار می آیید. «ویلایی ها» به نظرم پردواکشن بزرگی دارد و اعتماد کردن به فیلمساز اول هم در چنین پروداکشنی معمولا مسئله است و بعنوان دست گرمی کار را با یک آپارتمانی شروع می کنند. ولی فارغ از بحث محتوا و مضمون فیلم شما در حوزه فنی هم فیلم بزرگی هست. چقدر اعتماد آقای ملکان جهت شما امتیاز بود؟

    قیدی: من فکر میکنم اساسا اگر اعتماد ایشان نبود اصلا فیلم ساخته نمی شد. همان طور که سالها ساخته نشد باز هم ساخته نمی شد. «ویلایی ها» ساخته شدنش را مدیون آقای ملکان است و حضور خود ایشان شکل اش جهت من تفاوت میکرد و به شکل تهیه کننده بعنوان کسی که سرمایه و پول داده نبود. بزرگ ترین مشاور فیلم خود ایشان بودند.

    من یک مدتی هم از سینما دور بودم و حدود 7-8 سالی بود که بخاطر فرزند دار شدنم کار نمیکردم ولی زمانی که ما کار میکردیم تهیه کنندگی واقعا اینجور نبود و فقط بخش مالی بر عهده تهیه کننده بود ولی درمورد آقای ملکان اصلا اینجور نبود. ایشان خودشان واقعا یک تهیه کننده مولف بودند و خیلی از جاها مشاوره می دادند و کمک هاي خارج از حوزه تهیه کنندگی را به کار می دادند و همفکری می کردند. گرچه نه فقط به من حتی در رشته هاي دیگر هم این اتفاق می افتاد.

    طباطبایی: در فیلم من یک تیک دارم که بعضی جاها از آن بهره گیری می کنم و آن لب گزیدن هست، به عنوان نمونه همین قضیه کنسه آقای ملکان بود و خیلی جاهای درستی بهره گیری شد و به نظرم بافایده در آمده هست.

    کثیریان: کاری بود که بخواهید در فیلم انجام دهید ولی نشده باشد؟

    قیدی: بله، چند سکانس بود که می خواستم از بین بردن کنم ولی آقای ملکان نگذاشتند. «با خنده» فیلم برداری ما چند روزی اکثر از آن برآورد نخست اي که داشتیم طول کشیده بود و من دیگر خودم خجالت می کشیدم که کار اکثر طول بکشد. به همین علت به دستیار خودم گفتم سکانس هاي غیرضروری را از بین بردن می کنیم

    و تو اعلام کن که فردا تعطیل می شویم ولی نمی دانم جاسوس آقای ملکان در کار چه کسی بود که این عنوان را به گوششان رسانده بود. «با خنده» ولی ایشان هنگامی که متوجه شدند زنگ زدند و گفتند اصلا از هیچ سکانسی نگذرید و بمانید و بگیرید.

    واژه های کلیدی: طناز طباطبایی | سینماگران | سینمایی | فیلمنامه | طباطبایی | سینمای | فرزند | سینما | زندگی

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها

    گفتگو با طناز طباطبایی راجع به فیلم ویلایی ها


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار